به راستی که چه درمانده اند آنها که چشم تنگ شان را به پنجره های روشن و آفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند...و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما- تو و من- هرگز
خوشبختی را در خانه همسایه
جستجو نکرده ایم.این حقیقتاً اسباب رضایت خاطر و سربلندی ماست که بچه هایمان هرگز ندیده و نشنیده اندکه ما از رفاه دیگران، شادی های دیگران، داشتن های دیگران، سفره های دیگرانو حتی سلامت دیگران، به حسرت سخن گفته باشیم. و من، هرگز، حتی یک نفس شک نکرده ام که تنها بی نیازی روح بلندپرواز تو این سرافرازی و آسودگی بزرگ را به خانه ما آورده است...تو با نگاهی پر شوکت و رفیع- همچون آسمان سخی- از ارتفاعی دست نیافتنیفبه همه ما آموختی که می توان از کمترین شادی متعلق به دیگران، بسیار شاد شد- بدون توقع تصرف آن شادی یا سهم خواهی از آن.من گفته ام، و تو در عمل نشان داده ای:خوشبختی را نمی توان وام گرفت.خوشبختی را نمی توان برای لحظه ای نیز به عاریت خواست.خوشبختی را نمی توان دزدیدنمی توان خریدنمی توان تکدی کرد... آقای معلم...
ادامه مطلبما را در سایت آقای معلم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khialeparvazo بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 15:07